Gilbert Garcin


از حال زار ما بشنیدست خان ما


با آنکه بی خبر بود از داغ سینه ها


خوش گفته اند


آنکه سوار است غافل است


از حال پا میان کویرها


وقتی که دیدگان همه در تب است و تاب


گویند آگهیم و ندانند سوز ها


دستی به دور به آتش نها ده اند


این روبهان نشسته به کنج گذارها


خوش بر خیال خام نهادند بار خویش


روزی رسد که پرده بیفتد ز کارها


هرچند میشود که فریبند مردمان


اما خداست آنکه رسد بر قرارها


#گیتی_رسائی




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها