به ما دادی هزاران وعده اما


تمامش بود اما . بی مسما


فکندی جمله ما از چاله در چاه


ندارد راه حلی این معما؟


به ساز ِ سوختن باید بسازیم


سزاوار است در آتش گدازیم؟


چرا پایان نباشد درد ها را؟


خدا گویا ز خاطر برده ما را


ز بیداد زمانه بس غمینم


نگه بر هر که کردم شرمگینم


ندارم دست تا دستی بگیرم


که خود مانند یارانم اسیرم


خدایا کافرم کردست بیداد


چنان کردند میترسم ز فریاد


گمانم گرم کردی پشتشان را


وگرنه باز گردان مشتشان را


تقاص ظلم ِ از ظالم تو بستان


فقط این کار باشد بر تو آسان


"رسا"را نیست یارای تحمل


خودت دانی چه سان باید تقابل


#گیتی_رسائی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها