یارب بکن ز لطف گهی سوی ما نگاه
کشتی شکسته ایم . کجائی ؟ بگو کجا؟
صد درد داده ای و نکردی یکی دوا
گفتی جفا نکن که ترا میدهم جزا
خط و نشان بسی تو برایم گشیده ای
کردی چرا برمن و ما این چنین روا؟
دادی تو جان به ما و گرفتی به اختیار
مار ا کشانده ای ز کجا تا به ناکجا
گفتی صلاح هرچه که باشد همان دهم
ما خود سپرده ایم به دست قضا بلا
صدها هزار قصه ز لطف تو گفته اند
از بخت بد وفا شده بر جان ما جفا
بر طاعتیم آنچه تو فرمان بداده ای
لب بسته ایم تا که نیاید ز لب صدا
یارب بس است اینهمه درد و عذاب و قهر
دانم که آگهی تو زحال و هوای ما
یک لحظه چرخ را تو بگردان به سود ما
خسته شدست بسکه"رسا" دیده مبتلا
#گیتی_رسائی
درباره این سایت